- فراخ دو
- مرکبی که راههای دور رود و گامهای بزرگ بردارد تیزرو: اسب فراخ رو
معنی فراخ دو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیزروی تندروی
چهار شانه پهن شانه
پهن شانه، چهارشانه
چهار شانه بودن
وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز می کند
خنده رو، گشاده رو، خندان، بسّام، روباز، خوش رو، بسیم، گشاده خد، تازه رو، روتازه، بشّاش، طلیق الوجه
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. گشاده رو خندان، کسی که پیوسته بعیش و عشرت گذراند
پر دل بی باک، پر خور شکمباره
گشاده رو، خوش رو، خوش گذران
فراخ آستین، برای مثال به جود تو که از او حرص تنگ حوصله شد / فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا (مجیرالدین بیلقانی - ۱۸)
فراخ سینه، آنکه سینۀ پهن دارد
تجاوز از حد خود، برای مثال مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی - ۷۰) ، آسان گیری، اسراف
راست شدن موی در بدن، از هم جدا شدن، فراخ شدن
چیزی که دهانه آن گشاد و فراخ باشد
کسی که گامهای بلند و فراخ بردارد
گشاده شدن اتساع، آسان شدن کار
دهن گشاد (شیشه و مانند آن)
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. بشتاب رفتن، تجاوز از حد خود، اسراف، گشاد بازی
آنکه دارای دهنی گشاد باشد، پرگوی و بیهوده گو پوچ گو هرزه چانه
پر دلی بی باکی، پرخوری شکمبارگی
بخشنده، سخی
پر پول ثروتمند پولدار
دشت پهناور
دارای سینه پهن و خوش اندام فراخ سینه پهن سینه
آنکه آهسته دود کسی که کند دود: اسب گران دو
پول دار، ثروتمند
جای گشاده، محل وسیع